پایان بازی...

دیــوونـه بـــازیـهای مـا دوتـا

 

امشب منم و بارون با یه عالمه جدایی...

قدمهای لرزونمو اروم اروم بر میدارم تا کسی کمر خمیده از غممو نبینه....

غصه ای رو که تو دلم دفن کردم با همه ی دلتنگی هام از خواب بیدارش میکنم

صدات تو سرم میپیچه...

و تلنگری به روح خستم میشه...

بغضی که تو گلوم ناخن میکشه...

اشکی میشه و از چشمهام میلغزه....

دستهام هنوزم بیاد اون شبی که تو گرمشون کردی

داغند و میسوزند...

اهی میکشم...چه بی صدا شکستم...

چه بی پناه میان غم مانده ام...

چه بی امید...چه پرنیاز....

صورتمو میگیرم سمت اسمون لبریز میشم از بوسه ی باران...

لبخنتو حس میکنم...در عین تلخی شیرینه....

چی شد که اینجام...تو سیاهی...

تو جدایی... توی یه فاصله از زمین تا اسمون...

صدات میزنم صدام میزنی

فریاد میزنم فریاد میزنی

بغض میکنم گریه میکنی

میشکنم....میمیری

دق میکنم نیست میشوی

تیغ میکشم نیست میشوی

نیست میشوی نیست میشوی

تلخ میشوم نیست میشوی

محو میشوم نیست میشوی

تـــــــــــــــــــیغ میکشم نیست میشوم

هست میشوی هست میشوی

تیغ میکشم نیست میشوم

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ 2 / 9 / 13925:57 PM shiNy GiRl |